#توماژ_پارت_30


به سمت یخچال رفت و گفت: می شه کولرو بزنی خیلی گرمه شمالم هوا خیلی شرجی بود ، وای توماژ اصلا نمی تونستی از جلوی کولر جم بخوری کنار ساحلو دیگه نگو من که نرفتم

به سمتم که هنوز قدمی برنداشته بودم و هنوزم با ابروهای گره خورده بهش خیره شده بودم برگشت و چشمکی زدو گفت: اخه می دونستم اقامون برنز دوست نداره

تمام تلاشش رو می کرد تا حرفی که زده بود و یه جورایی ماست مالی کنه ،وقتی دید نگاه ازش نمی گیرم با خجالت به سینی تو دستش خیره شدو گفت: منظوری نداشتم از دهنم پرید

بعد زیر لب گفت: خب تو که می دونی من رو این کلمه حساسم

کمی این پا اون پا کرد و در حالی که دائما جای لیوانای شربت و عوض می کرد وبا وسواس سینی رو چک می کرد گفت: خب ..... خب ببخشید

به نگاه های دزدکی که بهم می نداخت چشم غره ای رفتمو کولرو روشن کردمو خودمو رو مبل انداختم که عطرش تو مشامم پیچید، نفس عمیقی کشیدم که تمام اعصاب کش اومده بدنم اروم شد و لبخند کمرنگی رو لبم نشست


romangram.com | @romangram_com