#توماژ_پارت_16
-آرتین بس کن
بی حرف دنبالم اومد و سوار ماشینم شدیم و راه افتادیم ، تمام شب رو به روژان فکر می کردم ، به بغضی که تو صداش بود ، به چشمایی که مطمئن بودم امشب از دست من باریده بود به صدایی که لرزیده بود و عجیب با دل بی قرارم بازی کرده بود....بارها صدای زنگ اس ام اسم بلند شد ولی پا رو دلم گذاشتمو با لجاجت حتی نگاهشون نکردم .... باید بر می گشت ..... !!!!
******
با احساس سوزشی تو دستم چشم باز کردم و از دیدن اتاق سفید و پرستاری که بالا سرم ایستاده بود اخمام تو هم رفت ......
-رو ترش نکن رئیس اون طفلک گناهی نداره من اوردمت این جا
پرستار بدون اینکه حتی کلمه ای از حرف های پاک مهر رو فهمیده باشه رفت که گفت: چند وقته قرصاتو نمی خوری؟
romangram.com | @romangram_com