#توماژ_پارت_147
یه کام عمیق از سیگارم گرفتم و دودشو تو ریه هام حبس کردم یعنی اگه روژان نبود من الان چی کار می کردم ؟؟؟
با صدای در ماشین به خودم اومدم بنیامین با شونه های افتاده از ماشین فاصله گرفت و رفت، شاید هردومون به این تنهایی نیاز داشتیم وقتی به خودم اومدم جلوی در خونش بودم دل تنگی راه نفسمو بند اورده بود روژان مثل اکسیژن بود برای زندگی من ..... سریع پیاده شدمو با کلید درو باز کردمو رفتم تو پشت درش که رسیدم تقه ای به در زدم و در با مکث طولانی به روم بازشد و چشمان متعجب روژان اولین چیزی بود که جلو چشمام جون گرفت
-سلام
بغض کرد و اشک به چشماش نشست که گفتم: نمی خوای بزاری بیام تو؟
کنار رفت که پشت سرش رفتم تو و نفسی عمیق کشیدم و عطرشو یک جا بلعیدم ولی روژان اروم و سر به زیر به دیوار تکیه داده بود و قطرات اشک اروم و بی صدا رو گونه هاش روون بود قدمی به سمتش برداشتم چقدر این دختر خواستنی بود چطور تونستم این چند روز رو دووم بیارم دستمو جلو بردمو به سمت خودم کشیدمش بی حرف تو اغوشم جا گرفت و گریش شدت بیشتری گرفت .... حلقه دستامو محکم تر کردم و سرمو تو موهای بهم ریخته اش فرو کردم
-عزیز دلم ....
به هق هق افتاده بود و با دستای ظریفش لباسموتو مشتش گرفته بود ،پشتشو نوازش کردمو یه دستمو تو موهاش فرو کردم که لرزید و کمی ازم فاصله گرفت سرشو بلند کرد با دیدن چشمای سرخ و صورت خیس از اشکش بند دلم پاره شد نا خواسته خم شدمو اشکشو بوسیدم که عقب کشید و نه ارومی زیر لب نجوا کرد ازش فاصله گرفتم که نفس راحتی کشید ندید گرفتمو گفتم: یه چای تو بساطت پیدا می شه خانمی ؟
romangram.com | @romangram_com