#توماژ_پارت_145

-نمی دونم فعلا که حرفی بینمون نیست یه دوستی ساده که شاید تا اخر همین طور بمونه

-چقدر می شناسیش؟

-زیاد نه، دانشجوئه از جنوب اومده گرچه اینا برام مهم نیست همین که کسی باشه تا یکم باهاش درد و دل کنم پای حرفام بشینه برام بسه

ماشینو گوشه خیابون پارک کردمو از مغازه دوتا اب طالبی گرفتمو برگشتمو گفتم: چقدر به حرفای من اعتماد داری؟

اخم ظریفی کردو گفت:خودت می دونی که چقدر برام عزیزی

-پس این کارو نکن مطمئنم اون دختر نظر تو رو نداره و بعد از مدتی بهت دل بسته می شه و تو مجبوری کات کنی و بری سراغ یکی دیگه .... راهی که دائیت رفت و همه مارو فدا کرد تو نرو ، الان احساساتی به موضوع نگاه می کنی یه نگاه به ما بنداز همه چیزمون در نظر دیگران عالیه ...خونمون ماشین زیرپامون ولی پشت ماجرا انقدرها هم عالی نیست زندگی تو خونه ای که سقفی بالا سرش نیست ستونی برای تکیه نداره کار راحتی نیست ... اگه از برادرت ناراحتی مردونه پا پیش بزار برای رفع دلخوری ولی ..... یه روزی منم مثل تو درست همون جایی ایستاده بودم که الان تو ایستادی و همون حسی رو داشتم که الان داری دوست داشتم تموم خط قرمزامو بشکنم فکر می کردم تو قفسم یه قفس طلایی ولی ....

کمی مکث کردم و گفتم:نمی دونم شاید اگه فرشته زندگیم نبود الان این جا نبودم

romangram.com | @romangram_com