#توماژ_پارت_139

-یکم سختت نیست ؟

به سمت برسام برگشتمو گفتم: اخه یکم رشتش زنونه است زیاد برازنده شما نیست برسام خان

همه با شلیک خنده بنیامین به خنده افتادن که به انی برسام رنگ به رنگ شد و با حرص به برادرش چشم دوخت مامان سریع میونه داری کردو گفت: اومدن دنبال خوابگاه و ثبت نام بهواژجون

بعد نگاهی به پونه که ازخنده کبود شده بود و تقریبا داشت لیوان چاییشو گاز می زد کردو لب گزید تا کمی خودشو جمع و جور کنه

با کنار رفتن همه از پای سفره پونه و بهواژدست به کار شدنو سریع همه چیزو به اشپزخونه بردن که بنیامینم به کمکشون رفت

-خوابگاه چرا عمه؟مگه ما مردیم ؟

عمه با تحسین نگاهم کردو گفت: دور از جونت پسرم ولی حرف یکی دوروز که نیست معلوم نیست چقدر درسش طول بکشه

romangram.com | @romangram_com