#توماژ_پارت_138


پونه همن طور که به منو بهواژنگاه می کرد گفت: تو چرا انقدر ساکتی بهواژ؟ عمه زبونشو با خودتون نیاوردین؟

بنیامین با خنده لقمشو فرو دادو گفت: اونم به موقعش شیطونک

همه خندیدن به جز برسام که مطئنم اگه چاقویی دم دستش بود بنیامینو از دم تیغ می گذروند و برای خالی نبودن عریضه منم بی نصیب نمی ذاشت

مامان چشم ابرویی برای پونه اومدو گفت: بهواژجون دانشگاه قبول شده

-چه رشته ای؟

نگاهم به بهواژبود که برسام پیش دستی کردو گفت:مامایی


romangram.com | @romangram_com