#توماژ_پارت_135

-بازم بیام پیشت؟

دستی به سرش کشیدمو بوسه ای به پیشونیش زدمو گفتم: هر وقت دلت خواست بیا

اخماش باز شد و لبخند خجولی زد و بی حرف به سمت در خونه رفت ..... نگاهش کردم از گوشه در بندی رو کشید که در باز شدو رفت تو ، با شنیدن قدم های محکمی که تو کوچه خلوت پیچید به سمت خونه ای رفتم که حالا بوی خوش نفس روگرفته بود .....

*****

با سرو صدایی که از بیرون می اومد چشم باز کردم تموم تنم کوبیده و خسته بود ،دیشب لحظه ای پلک روهم نذاشته بودم فکر روژان برای ثانیه ای رهام نکرده بود به سختی از تختم دل کندمو به حموم پناه بردم ،لباس مناسبی پوشیدمو بیرون رفتم

-به به سلام عمه خانم

عمه لبخند گل گشادی بهم زد و با خوشرویی جوابم رو داد:سلام پسرم

romangram.com | @romangram_com