#توماژ_پارت_128


-میای عمو؟ قول می دم مثل مامان هی حرف نزنم زود بخوابم

بزرگ مهر بیش از این طاقت نیاوردو بنای خنده گذاشت که از نیشگون پر حرص فرناز که حالا واقعا تشخیصش از لبو کار سختی شده بود بی نصیب نموند

-هدیه

هدیه لب برچید و خودشو بیشتر تو اغوشم فرو کرد و گفت: خب تقصیر من چیه بابا حرف گوش نمی ده نمی خوابه که تو هی قصه نخونی

این بار بزرگ مهرم دست به کار شد تا ابروش بیشتر ازاین ملعبه دست وروجک نشده سرفه ای کردو گفت: خب بابا شبا تنهایی بیا پیش ما بخواب

هدیه که انگار داغ دلش تازه شده بود لب برچید و گفت: اومدم در قفل بود


romangram.com | @romangram_com