#توماژ_پارت_129

فرناز به بهونه اوردن چایی رفت اشپزخونه و بزرگ با خنده در حالی که رنگ صورتش به کبودی می زد بلند شد و گفت: پاشو پاکی جون که الان پرونده اعمال تک تکمونو رو می کنه

هدیه به دنبال مادرش رفت تا مثلا تو اوردن چایی کمک کنه که منو بزرگ مهرم رفتیم رو تراس خونه

-از دوستت چه خبر؟

-خوبه باهم اومدیم

ابروهاش بالا رفت که گفت: خیلی دوست دارم ببینمش

-شاید تو یه فرصت مناسب

نگاهی به ساعتم کردم نزدیک دوازده بود که گفتم: من باید برم

romangram.com | @romangram_com