#توماژ_پارت_117
ابروهاشو بالا بردو گفت: تحقیق؟
-اوهوم قطعا می خواد از من و روابطم بیشتر بدونه کم کم باید بفهمه که من به فراهانی راغب ترم حواستو جمع کن سهیل
چشمکی زد و گفت: چشم رئیس
از جاش بلند شد که گفتم: بابت دخترت هم نگران نباش سپردم تو یه بیمارستان تخصصی بستری بشه
نگاهش رنگ غم گرفت که روبروش ایستادمو شونه مردونشو فشردمو گفتم: من دلم روشنه سهیل مطمئنم آنا خوب می شه
نگاه قدرشناسشو بهم دوخت و گفت: این محبتتو جبران می کنم پاکمهر
بعد کمی سرشو پایین انداخت و گفت: مریم می گفت که بهش مرخصی باحقوق دادی تا کنار انا بمونه
romangram.com | @romangram_com