#توماژ_پارت_115
چشمکی زد که جدی تر از قبل روبروش نشستم ولی قبل از هر حرفی مشتی با دوتا نسکافه داخل اومد و بدون حرف و پیغامی که همیشه دوسه تاشو تو استینش داشت بیرون رفت
-پس طالب معامله است
لبخندی زدو کمی از نسکافش نوشید و سری تکون داد و گفت: خیلی ها طالبشن ...... هیچ کس از این پروژه که مثل یه هلو پوست کنده می مونه ومی تونه کلی ابرو اعتبار براشون بخره و صدالبته سود کلانی که از قِبَل این همکاری به جیبشون سرازیر می شه نمی گذره و سالاری سرامد تموم جاه طلبای شهره مطمئنم حتی حاضره به خاطر کسب این امتیاز سر رقیباشو زیر اب کنه
-ونتیجه این ملاقات عجولانه؟
شانه ای بالا انداخت و گفت: شاید یه دوستی ساده و شاید دعوت به یه مهمونی برای باز شدن باب اشنایی وبعد نمک گیر کردن یکی از شرکای یه شرکت بزرگ فرانسوی
اخمام به انی تو هم رفت
-شریک؟
romangram.com | @romangram_com