#توماژ_پارت_113
این جمله سوال بود یا یه جمله خبری؟؟؟ چی می خواست بفهمه؟ چرا می خواست لجنی رو هم بزنه که بوی گندش همه دنیارو پر می کرد و خیلیا رو با من به زیر می کشید ، نگاه ازش گرفتم و به روبرو خیره شدم که ماشین ها با سرعت از هم سبقت می گرفتن و به سمت مقصد نامعلومی در حرکت بودن
-وقتی پرونده رو به جریان انداختی خبرم کن
از لحن سردو بی تفاوتم جا خورد که پیاده شدم و به کنار خیابون رفتم و برای یه تاکسی دست تکون دادمو تو تموم مدت از گوشه چشم می تونستم چهره ما ت و مبهوتشو که هنوز به صندلی چسبیده بود و با چشمانی متعجب کارهامو زیر نظر گرفته بود رو ببینم ولی این دختر باید می فهمید که گلیم زندگی من چیزی نیست که هر کسی از راه برسه و پاشو بیشتر از حدش دراز کنه ..... بعد از حساب کردن کرایه و دادن ادرس به سمت ماشینم اومدم و در سمتشو باز کردمو گفتم: ماشین منتظره
فقط نگاهم کرد دوباره بغض به چشماش برگشت که اروم بازوشو گرفتمو گفتم: برو کمند
لب گزید و دسته کیفشو تو مشت فشرد ولی نگاه ازم نگرفت ، کلافه کمی بازوشو کشیدم که به ناچار قبل از اینکه سکندری بخوره پیاده شد در تاکسی رو براش باز کردم و گفتم: من خیلی زود از کسانی که از اعتمادم سو استفاده می کنن می برم کمند ...... ته این ماجرا چیزی نیست که تو بخوای بری و سر از گند و کثافتاش در بیاری .... نمی خوام ازت ببرم .....پس مجبورم نکن
قطره اشکی از چشمش چکید که گفتم: من دخترمو می خوام ..... نفسمو می خوام ...... اون دختر نفس منه نفسمو پس بگیر
کمی به سمتش خم شدمو زیر گوشش زمزمه کردم: من زنی که بهم خیانت کنه طلاق نمی دم.... می کشمش
romangram.com | @romangram_com