#توماژ_پارت_111
سیگارمو تو زیر سیگاری تو ماشینم خاموش کردمو با اروم تری لحنی که از خودم سراغ داشتم گفتم: تو می دونی که برای من خیلی بیشتر از یه وکیل ارزش داری که اگه غیر این بود کلی وکیل تو این شهر ریخته که خیلی هاشون از تو باسابقه تر و کاربلدترن
به انی تو صورتم براق شد ولی قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم: ولی مثل تو رفیق نیستن ...... من نمی تونم سفره دلمو بزنم زیر بغلم و برای هرکی پهنش کنم و جار بزنم حرفایی که مدت هاست این تو حبس موندن
با دست به سینم زدم و گفتم: تو از گذشته من خبر داری
کلاممو برید و گفت: اره خب یه مرد که زندگی زناشویی ناموفقی داشته حالاهم بعد پنج سال فیلش یاد هندستون کرده و اومده دنبال دختری که حتی نمی دونه پدرش کیه ...... چی کاره است ؟ چرا رفته و حالا برای چی برگشته ؟
پوزخندی زد و گفت: اون قدر این شکست سنگین بوده که اعتماد مردی مثل تو رو بلعیده؟؟
کمی به چشمام خیره شد و گفت: چرا می خواستی بچتو بکشی؟
چیزی درونم فرو ریخت که گفت: روزی که یه وکیل و کردی رفیق خودت باید می دونستی که یه وکیل تا ته یه ماجرا می ره تا ته همه ابهامات پرونده .... پیدا کردن اون دکترزنان که از دوستانت بود کار سختی به نظر نمی رسید
romangram.com | @romangram_com