#توماژ_پارت_106


کمی مکث کرد و گفت: دخترتو دیدی؟

اونقدر لحنش پر از استفهام بود که انگار خودشم هنوز باور نداشت من در یک قدمی او نفس می کشیدم وبرای دیدن او لحظات طولانی به پیچ کوچه چشم می دوختم ،سری تکون دادم که به انی تصویر یه دختربچه شیطون و بازیگوش در نظرم جون گرفت ...... صورت سفید و موهای روشنش که بلندیش تا کمرش می رسیدو با دویدنش تو کوچه به هر طرف تاب برمی داشت از هر غریبه ای دل می برد .... خنده های شیرین دختر مثل یه اهنگ خوش صدا تو گوشم زنگ می خورد ...... هربار بادیدن دخترک شیرین و خواستنی همسایه که تنها چند قدم با من فاصله داشت فکری تو سرم چرخ می زد و قلبم فشرده می شد...... چطور تونستم یه روز حکم قتل این بچه رو صادر کنم!!!

دستای ظریف کمند اروم دستای سردمو نوازش کرد که گویی از خواب زمستانی ام بیدار شدم گنگ و گیج بهش نگاه کردم که گفت: همه چیز درست می شه

درست می شد؟؟ نفس سنگینمو بیرون دادم که با لحن خنده داری گفت: اخر هفته قراره با دوستام برم کوه

چشمکی زد و گفت: ریا نباشه دوسه تا پسرم باهامون هستن

خندم گرفت که ابروهاشو با حالت بامزه ای درهم کشید و گفت: الان این خندتو بزارم به حساب غیرتت؟


romangram.com | @romangram_com