#توماژ_پارت_105

برگه ای از کیفش دراورد و گفت: پس بسم الله...

نگاهی به برگه کردمو گفتم: چقدر طول می کشه تا با خبر بشه؟

-یه سری کارای اداری داره ولی خیلی طول نمی کشه حداکثر ده روز

سری تکون دادمو یه تیکه از کیکمو با جرعه ای از قهوم فرو دادم که گفت: دلم برات تنگ شده بود

این دختر هیچیش مطابق سلیقه من نبود نه موهایی که با بی قیدی از دور شالش بیرون زده بود ونه پوستی که با لجاجت برنزه نگهش داشته بود ولی ..... دلنشین بودهمراه روزهای غربتم،محبتش ترحم نبود و رفاقتش به دل می نشست ..... دو سال زمان خوبی بود برای اعتماد کردن به دختری که گویی سرنوشت بر سرراهم قرار داده بود تا نگاهش آبی باشه رو اتش دلم ..... دستای ظریفش بشه یه ستون محکم برای تن رنجورم .... این دختر هدیه بود ...... کمندم هدیه خدا بود برای غربت دلم .... کمند من دوست خوبی بود برای دل زخم خوردم!!!!

-نمی خوای ببینیش؟

-نه فعلا زوده

romangram.com | @romangram_com