#توماژ_پارت_104


نگاهی به سر در کافی شاپ انداختم ...... عشق و لیمو ...... لبخندی رو لبم نشست و نگاهمو دورتادور سالنش گردوندم که تو دنج ترین جای کافه پیداش کردم ..... با دیدن تیپش لبخندم عمق بیشتری گرفت..... به راحتی می تونستم نتیجه ساعت ها تلاش و کلنجار رفتنشو با خودش برای اینکه مطابق سلیقه من لباس انتخاب کنه رو به وضوح ببینم .....دختر سرتق من رام شده بود با یاداوری خاطرات روزهای اول اشناییمون حس عجیبی تو تک تک سلول های تنم نشست

-سلام بانو

سرشو بلند کرد و با لبخند سلام کرد محو شیطنت چشماش بودم که گارسون اومد و سفارش گرفت و رفت

-فکر نمی کردم برگردی

گارسون با کیک و قهوه برگشت و خیلی سریع تنهامون گذاشت

-قرارمون همین بود نبود؟


romangram.com | @romangram_com