#توماژ_پارت_103
-می خوای بیام پیشت؟
-نه خوبم
-باشه فردا می بینمت
بدون خداحافظی قطع کردم واز دکه یه بسته سیگار گرفتم و زهرخندی رو لبم نشست ..... اولین هدیه پدرم برای پر کردن روزهای جوونیم ..... اولین راه حلش برای اروم کردن خشمم .... اولین قدم برای بزرگ شدن ...... دلم بهم پیچید که با هجوم محتویات معدم به گلوم به سمت جوی رفتم و در مقابل چشمان متاثر مردم بی خبر خیابون و پارک تموم خشم و دلخوریمو بالا اوردم .... نفس نفس زنان رو زمین نشستم که کسی اروم زیر بغلم و گرفت و بطری ابی دستم داد
-خوبی پسرم؟
سری تکون دادمو تشکر زیر لبی کردمو با اولین تاکسی به سمت خونه راه افتادم ،بی صدا کلید تو در انداختم که با دیدن ماشین اشنایی که تو حیاطمون پارک شده بود اه از نهادم بلند شد ..... چراغ های خاموش خونه خبر از خواب عمیق اهالی خونه می داد چشم چرخوندمو قدمی به سمت در ورودی برداشتم که پرده اتاق پونه کنار رفت و نگاهم تو یه جفت چشم خمار و خندون قفل شد!!!!
******
romangram.com | @romangram_com