#تیام_پارت_80

چی شده؟چرا اینجوری شدی؟

کم و بیش فریده در جریان ماجرای رضا بود، چیزی نگفتم مامان جواب داد:

رضا دیروز اومده بود دم در، تا از این ازدواج جلوگیری کنه

- از کجا فهیده؟

مامان جواب داد:

- نمیدونیم ، چون من حتی به راضیه که صمیمی ترین دوستمه چیزی نگفتم.

به سختی چند لقمه غذا خوردم بعد به اتاقم رفتم، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که فریده با ناراحتی اومد توی اتاقم، وقتی کنارم نشست گفت:

- می خواستم ازت معذرت خواهی کنم

- برای چی؟

- خوب بهت که گفتم یکی از همکلاسی هام توی همین محل زندگی می کنه، پریروز که منو تا درخونه رسوند گفت:

- چرا فردا کلاس نمیای؟

romangram.com | @romangram_com