#تیام_پارت_26

- خدا رضارو حفظ کنه گریه نداره که، به جای اینکه دلداریش بدی باهاش گریه کرده.

- گفت فردا آش پشت پا رو می پزن ماهم بریم اونجا.

- باشه تا فردا.

وقتی آشو هم میزدم از خدا خواستم رضا به سلامت برگرده. فاطمه خانم غصه دار بود ولی با دلداری مامان کمی آروم شد،با کمک رویا اونارو پخش کردیم.

بعد از اینکه کارمون تموم شد رویا دستمو کشید و گفت بیا بریم نامه سیامک ونشونت بدم . قبل از اینکه به اتاقش بریم در اتاق رضا و رامینو باز کرد گفت :

همیشه میگفتم خطاطی رضا خیلی خوبه بیا خودت ببین.

چند تابلو خطاطی شعر از حافظ و فروغ دیدم.

رویا با احساس گفت: خوشگله نه؟

- آره خیلی خط قشنگی داره .حتماً دلت براش خیلی تنگ میشه نه؟

- آره، وقتی می خواست بره تو بغلش خیلی گریه کردم تو گوشم گفت:نبینم خودتو تیام شیطونی کنین. دخترای خوبی باشین، باشه؟

خودمو براش لوس کردمو گفتم: کی ما شیطونی کردیم دخترای به این خوبی

romangram.com | @romangram_com