#تیام_پارت_25
- میای برا آش پشت پا خونمون.فردا مامان درست می کنه. گفته به مامانتم بگو بیاد.باشه؟
یه بغض اندازه یه تخم مرغ تو گلوم گیر کرده بود نمی تونستم جواب رویارو بدم. به هر جون کندنی بود گفتم :
باشه میایم.
با صدایی که از خوشحالی می لرزید گفت:
- راستی یه خبر خوب دارم سیامک برام نامه فرستاده.
بعداز قطع کردن تلفن به سرعت به سمت دستشوی رفتم نمی خواستم مامان متوجه بشه گریه کردم، زود به خودم مسلط شدم و آبی به صورتم زدم وچند نفس عمیق کشیدم وقتی بیرون اومدم مامان کار نیمه تمام منو تمام کرده بود.
در حالی که نگاش به من بود گفت:
اتفاقی افتاده؟ گریه کردی؟
- آخه رویا گریه کرد منو هم به گریه انداخت.
romangram.com | @romangram_com