#تیام_پارت_164
بیا اینجا.
روی تختخوابم نشست و منو کنارش نِشوند، بعد از چند دقیقه گفت:
از اینکه کنارتم خیلی خوشحالم، این مدت خیلی برام سخت بود.
سرم رو روی شونش گذاشتم، کاوه ادامه حرفش گفت:
می خواستم یه مدتی از هم دور باشیم هم من با این شَکم کنار بیام، هم تو...
با تعجب سرم رو از روی شونش برداشتم و گفتم:
من چی؟
کاوه موهام رو از روی صورتم کنار زد و گفت:
می خواستم واقعاً دوستم داشته باشی نه به صرف اینکه شوهرتم بهم عادت کنی.
- کاوه من از اول رابطمون بهت دل بستم، ولی توی این مدت که کنارم نبودی فهمیدم نمی تونم بدون تو زندگی کنم.
- می دونم، منم همین احساس رو بهت دارم.
romangram.com | @romangram_com