#تیام_پارت_163


- مطمئن نیستم قبول بشم.

- امسال نشد سال دیگه، بهم توی دانشگاه بهم سِمَت مدیر گروه دادن

- از اینکه توی کارت پیشرفت کردی خوشحالم

وقتی خونه رسیدیم مامان از خوشحالی دیدن ما با هم، اشک توی چشم هاش جمع شد وگفت:

امیدوارم همیشه خوشبخت باشین.

توی اتاق لباس هام رو عوض می کردم که کاوه وارد شد، با خجالت گفتم:

کاوه چرا در نزده وارد اتاقم می شی؟

کاوه خندید و گفت:

برای وارد شدن توی اتاق خانمم که نباید اجازه بگیرم.

دستم رو گرفت و گفت:


romangram.com | @romangram_com