#تیام_پارت_16
هیج جوابی نداشتم بدم،چه طور باید میگفتم دل من پسری رو میخواد که از عشقش مطمئن نسیتم.
اون روز پشت تلفن با اون بغض لعنتی جریان خواستگاری رو به رویا گفتم.
- یعنی تو میخوای قبول کنی،تیام؟
- نمی دونم.
- بلندشو بیا خونمون دلم می خواد ببینمت.
- تو بیا.
- مامان رفته بیرون رامین کلید نداره بیرونه.بیا منتظرتم.
زود آماده شدم وبه مامان گفتم کجا میرم.
- نمی خواد پذیرایی کنی رویا بیا بشین.
- باشه اومدم.
رویا با دو لیوان چایی کنارم نشست.
romangram.com | @romangram_com