#تیام_پارت_158
بغض کرده بودم، سعی کردم صدام نلرزه ولی موفق نشدم:
بله دستمه.
چند لحظه سکوت بینمون بود که صدای کاوه سکوتُ شکوند:
بغض نکن، ازم دلخوری؟
- نه، یه کمی دلتنگم همین.
- فکر می کنی من دلتنگت نیستم.
با نارحتی گفتم:
- اگه دلتنگم بودی این 7 ماه ازم یه خبری می گرفتی.
- خودت می دونی که چرا باهات تماس نمی گرفتم، ولی همیشه سراغت رو از زن عمو می گرفتم.
- خودم قبول کردم یه مدتی همدیگه رو نبینم پس نباید شکایتی کنم.
- نه عزیزم حق داری چون الان چند ماه گذشته، چهارشنبه میام اهواز.
romangram.com | @romangram_com