#تیام_پارت_157
فکر دیدن دوباره کاوه بعد از این همه مدت خوشحالم می کرد و نمی تونستم خوشحالیم رو پنهون کنم.
توی این چند ماه مامان مجبورم کرد طرز پختن چند نوع غذا رو یاد بگیرم، منم بدم نمی اومد بعضی وقت ها آشپزی کنم، توی آشپزخونه بعد از دم کردن ماکارونی داشتم تمیز کاری می کردم که مامان گوشی به دست اومد با لبخندی که سعی می کرد پنهانش کنه گفت:
نمی دونم چرا هیچ وقت صدای زنگ موبایلت رو نمی فهمی؟
با تعجب به گوشی نگاه کردم شماره کاوه بود، با گیجی جواب دادم:
الو
صدای گیرای کاوه رو شنیدم:
سلام تیام
اصلاً نمی دونستم چی بگم، جلوی مامان راحت نبودم حرف بزنم بنابراین از آشپزخونه زدم بیرون و به حیاط رفتم.
کاوه با تعجب گفت:
گوشی دستته تیام؟
romangram.com | @romangram_com