#تیام_پارت_156

از حرف آخر زن عمو به فکر رفتم، رو به مامان گفتم:

راستی زن عمو گفت عروسی بچه ها، منظورش چی بود.

مامان جواب داد:

حتماً منظورش عروسی کیوان و نامزدش بوده.

با تعجب گفتم:

یعنی به این زودی، اونها که الان سه ماهی نیست که نامزد کردن.

مامان گفت:

شاید شرایطشون خوب بوده خواستن عروسی کنن.

به مامان در حالی که از جاش بلند می شد گفتم:

چه فایده حتماً ما نمی ریم .

ولی مامان چیزی نگفت.

romangram.com | @romangram_com