#تیام_پارت_101


- به همه سلام برسون

- خدافظ

می دونستم حتماً مامان هم دلش برام تنگ شده ولی برای اینکه من کمتر بهونه بگیرم چیزی نگفته، برام سخت بود چون این اولین باری بود که از مامان جدا بودم ، بعد از تلفنی که به مامان کردم خواستم شماره کاوه رو بگیرم فکر کردم شاید الان سر کلاس باشه.

رفتم توی حال نشستم، داشتم کانال های تلویزیون رو عوض می کردم که متوجه شدم کسی داره نگام می کنه، وقتی برگشتم دیدم کیوانِ، از جام بلند شدم و گفتم:

- سلام، حالتون خوبه؟

- سلام ، خوبی؟ زن عمو حالش خوبه؟

- ممنون، مامان هم حالش خوبه به شما سلام رسوند

تعارف کرد بشینم، نمی دونستم چی کار کنم مجله ای که روی میز بود رو برداشتم ورق زدم، بعد از چند دقیقه گفت:

همیشه اینقدر ساکتی، یا جلوی من معذبی؟

- نه من راحتم معمولاً زیاد حرف نمیزنم.


romangram.com | @romangram_com