#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_9

کیت با بی اعتنایی چشم هایش را چرخاند و گفت:

_آره....چه چیز خنده داری....

ناگهان به یاد آورد....از یاد آوری آن خاطره چهره اش در هم رفت.....

ایان درحالی که میخندید گفت:

_اون احمق...اسمش چی بود؟آها....نیک....اون روی تمام برگه ی من بالا آورد!!!

کیت خندید و تایید کرد:

_آره....یادمه تو روی یه برگه سوالی رو که بلد نبودی نوشته بودی و میخواستی بمن بدی که.....

ایان با خنده حرف کیت را ادامه داد:

_که نیکِ عزیز برگه ام رو با تیکه های کوچیکی که توی معده اش بود تزیین کرد....


romangram.com | @romangram_com