#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_76
_دلم برات تنگ میشه مامان!
فصل سیزدهم_مقابله
_کیت!
کیت از جایش پرید....دو صدا همزمان از دو طرف نامش راصدا زدند....کیت سرش را به سمت راست چرخاند و به ایان لبخند زد.....ثانیه ای بعد جیک را دید که از سمت چپ به او نزدیک میشد....ناگهان ایان و جیک هردو مانند باد خود را به کیت رساندند و با نگاهی که خشم و کینه از آن ها میبارید درون چشم های یکدیگر خیره شدند....احساس ناخوشایندی فضا را پر کرد....جیک غرولند کرد:
_دست از سرش بردار ایان!ما قبل از برگشتن تو زندگی بهتری داشتیم!هممون!
ایان با خشم مشت هایش را فشرد و انقدر جلو رفت تا فاصله اش با جیک کمتر از 10 سانتی متر شد... سپس با لحن نیشداری گفت:
_بهتره با من درنیفتی دورگه ی احمق!
جیک دندان هایش را روی هم فشرد و زمزمه کرد:
_مطمئنی نمیخوای یه دورگه ی احمقو از سر راهت برداری؟!
romangram.com | @romangram_com