#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_20

و بطرف او دوید ولی قبل ازینکه به او نزیک شود ناگهان دایره ای از آتش دور تا دورش روشن شد...

کیت با وحشت بطرف زن غریبه برگشت:

_از جونمون چی میخوای؟!!

زن غریبه باز هم بدون اینکه با دهانش حرفی بزند گفت:

_اون دست نوشته ها رو....دست نوشته های نیکلاس!!پدرم!!

قلب کیت شروع به تند تر تپیدن کرد...با ناباوری سرش را تکان داد...

_الیزابت؟!!!!نه...این امکان نداره!تو....تو مردی...ایان تو رو کشته....خودش برام تعریف کرده!!!

الیزابت لبخند ترسناکی به لب آورد و باز هم بدون اینکه لب هایش کوچکترین حرکتی داشته باشند گفت:

_اون دست نوشته ها .....اونا رو میخوام....بگو کجاست....


romangram.com | @romangram_com