#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_2

ایان با تعجب پرسید :

_ کوین؟!!!مگه کوین....

کیت با تردید گفت:

_خوب...خیلی سعی کردم اونو از همه ی این ماجراها دور نگه دارم ولی.....اون درگیر ماجرای گرگینه ها شد و چون مطمئن بودم بالاخره موضوع گرگینه ها به خون آشام ها هم مربوط میشه همه چیزو بهش گفتم...نمیتونستم بذارم تو بی خبری بمونه!براش خطرناک بود!

ایان با عصبانیت روی کنده ی درختی نشست و سرش را بین دو دستش گرفت :

_خدای من....باورم نمیشه چطور همه چیز اینطوری بهم ریخت!همش زیر سر اون دختر لعنتی بود!ایکاش زودتر از اینا کشته بودمش!

کیت پشت به ایان نشست و به او تکیه داد....زانوهایش را بغل کرد و سرش را روی آن گذاشت و درحالی که به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود گفت :

_بهتره این مدتو تو خونه ی من بگذرونی....آتیش این جهنم تازه داره شعله ور میشه!باید برای مهار کردنش آماده باشیم !!!!

ایان سرش را به نشانه ی تایید تکان داد....حق با کیت بود....با وجود این تعداد خون آشام در شهر حتما تعداد گرگینه ها هم برای مهار کردنشان زیاد میشد و مطمئنا پای جادوگر ها هم به آن شهر باز میشد!!!جهنم حقیقی در پیش بود وآنها باید آماده میبودند.....


romangram.com | @romangram_com