#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_18

مکالمه قطع شد و کیت نفس راحتی کشید...

_نزدیک بودا !!!

کوین اخم کرد و گفت:

_ببینم چرا وقتی گند میزنی با بدبخت کردن من جمعش میکنی؟!!!میدونی وقتی مامان برگرده بخاطر این حرفت باهام چیکار میکنه؟!

و ایان و کیت باز هم با صدای بلند خندیدند...

فصل پنجم_ساج

همه جا تاریک بود....کیت به زنی غریبه با موهای تیره و بلند که زیر باریکه ی نوری پشت به او ایستاده بود خیره شد....بوی عود همه جا را فرا گرفته بود...کیت با صدای لرزانی گفت:

_هی....

زن برگشت...پوست خاکستری رنگش زیر باریکه ی نور نقره ای ماه مانند مرده ها بود....بدون اینکه لب هایش حرکت کنند گفت:


romangram.com | @romangram_com