#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_17
ایان با شنیدن حرف النا خندید و با آرنجش به پهلوی کوین ضربه زد...کوین با گله فریاد زد:
_من شنیدمت مامان!!!!
النا گفت:
_آه کیت!!!!!نگو که تلفن از اونموقع روی بلند گو بوده!!!
کیت خندید....تلفن را از حالت بلند گو خارج کرد و گفت:
_خب مامان....من دیگه باید برم ....چون الانه که کوینِ عزیز همه ی تخم مرغ ها رو بسوزونه....
النا گفت:
_باشه...میبوسمت....مراقب خودت باش عزیزم....هوای کوین رو هم داشته باش.....
_باشه مامان....دوست دارم...خداحافظ
romangram.com | @romangram_com