#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_146

کیت وحشتزده از خواب پرید...کوین موهایش را نوازش کرد...

_حالت خوبه؟!داشتی توی خواب میلرزیدی!

_ام....اره فقط.....یه کابوس بود....

_کیت من نگرانتم!تو چت شده؟!به خودت نگاه کن...کجاست اون کیت همیشگی؟!اون کیت شاد و سرزنده و شیطون؟!

کیت لبخند محزونی به لب اورد:

_وقتی تنها چیزی که نگرانشی زندگی خودت و عزیزانت باشه دیگه شادی برات معنایی نداره!هرروز صبح که بیدار میشم با خودم میگم همینکه هنوز

زنده ام شادی بخشه!

کوین خوارش را در اغوش گرفت و گفت:

_میرم صبحانه رو اماده کنم....زود بیا باشه؟!


romangram.com | @romangram_com