#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_145
_کاری از دست تو بر نمیومد کوین!تو یه انسانی!اینو بفهم!
_مگه کیت یه انسان نبود؟!لابد تو و اون همنوع های احمقت ازون بعنوان یه طعمه استفاده میکردین نه؟!
ساندرا جیغ کشید:
_اون قسمت یاز نقشه بود کوین و اینم چیزی بود که اون احمق خودش خواست!
کوین سکوت کرد...و پس از کمی مکث دوباره گفت:
_اگه بلایی سرش میومد هرگز نمیبخشیدمت ساندرا!
کوین این را گفت و ساندرا را ترک کرد...ساندرا با خشم پایش را به سنگی کوبید و سنگ چند متر انطرف تر با تنه ی درختی برخورد کرد و انرا شکافت...ساندرا درحالی که با صدای بلند گریه میکرد به درختی تکیه داد و روی زمین فرود امد....
***
_کیت؟!!کیت بیدار شو...
romangram.com | @romangram_com