#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_132
_این حرفو نزن پدر!تو به مامان قول دادی همیشه کنارم بمونی!
جیک بسرعت بطرف برناردو رفت و زیر بازوی اورا گرفت!
برناردو لبخند زد و گفت:
_هی پسر!تو مثله اینکه واقعا باور کردی من یه پیرمرد 300ساله ام!من همش 27 سالمه!!!
جیک بسرعت دستش را از زیر بازوی برناردو برداشت و با لبخند گفت:
_متاسفم!
کم کم همه از انجا پراکنده میشدند....ایان کیت را از زمین بلند کرد و بسرعت بطرف خانه رفت...
حالا ماریا و فرانک انجا تنها بودند...فرانک زمزمه کرد:
_هنوز جمله ی اخرت توی گوشمه ماریا....تو گفتی....
romangram.com | @romangram_com