#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_133

ماریا بدون اینکه به فرانک فرصتی بدهد تا حرفش را تمام کند بسرعت بطرف او دوید و روی گونه هایش بوسه ای نشاند...

آنشب ماه کامل در اسمان میدرخشید و ستاره ها چشمک میزدند....گویی همه ی کائنات هم رویارویی آن موجودات ماورائی و اولین بردگان شب پس از قرن ها را جشن گرفته بودند...

فصل بیست وچهارم_یکقدم تا نابودی

_ببینید...اونا راجع به این موضوع هیچی نباید بفهمن!اگه متوجه چیزی بشن کار ما تمومه!اونا به ما حمله میکنن و زنده نمیذارنمون!

سه خون اشام دیگر سر تکان دادند...

***

_این بهترین فرصته برایان!

برایان اخم کرد و گفت:

_میدونم....ولی با مرگ همون چندتایی که توی شهرن همه چیز تموم نمیشه!


romangram.com | @romangram_com