#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_13
کوین از آشپزخانه بیرون آمد و گفت:
_با یه املت افتضاح چطورین؟
کیت خندید و موهای کوین را بهم ریخت!
_عالیه!!!
ایان با لبخند کیت و کوین را که درمورد چطور درست کردن املت باهم بحث میکردند نگاه میکرد....کوین با لبخند موزیانه ای به ایان اشاره کرد و گفت:
_میبینی داداش؟!این دوست دخترت درست مثل یه بچه ی 5ساله رفتار میکنه!!!
ایان با صدای بلند خندید و به کیت چشمک زد...کیت قاشق چوبی را از دست کوین بیرون کشید و گفت:
_برو کنار!خودم بلدم چطور املت درست کنم!!!
کوین به نشانه ی تسلیم دست هایش را بالا آورد و روی صندی مقابل ایان نشست....صدای تلفن به گوش رسید....
romangram.com | @romangram_com