#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_90
_دوباره چی شده؟!
فیونا با خشم از جایش بلند شد....
_اون دختره اینجا چیکار میکرد؟!
ایان درجا میخکوب شد....جام در دستش منجمد شد....لحظه ای مکث کرد....سپس وانمود کرد اتفاقی نیفتاده و به کارش ادامه داد...
فیونا با دندان های روی هم فشرده زمزمه کرد:
__گفتم اون لعنتی اینجا چیکار میکرد ایان؟!!!!
ایان پاسخی نداشت....زیر لب با بی اعتنایی زمزمه کرد:
_به تو مربوط نیست فیونا!!!
فیونا خشمگین شد....فریاد زد:
_من اونو تیکه تیکه میکنم!!!!
ایان به خود لرزید....میدانست که جان کیت برای او ارزش زندگی اش را دارد! او برای جاودانه شدن به کیت احتیاج داشت!
با صدای سرد و بی اعتنایی زمزمه کرد:
romangram.com | @romangram_com