#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_9

_اگه موهامو ول نمیکرد به جای سینک تو دهن اون تف میکردم مامان!

و بطرف در حیاط رفت...

کوین فریاد زد:

_هی!این درست نیست که هرچی دلت میخواد بمن بگی!من فقط 1سال ازت کوچیکترم!!!

کیت بدون توجه به کوین در را بست و بطرف حیاط باغ مانند خانه رفت...شروع به دویدن کرد....باید آنقدر این کار را ادامه میداد تا بدنش به حالت اولیه ی خود بازگردد!او نمیخواست فرصت رقصنده ی سرگروه بودن را در جشن پایان سال از دست بدهد!

کنار درختی ایستاد....سرش را رو به آفتاب بالا برد و با تمام وجودش نفس کشید...هوا را با ولع درون سینه اش هدایت کرد....حالا وقتش بود که روی زندگی اش تمرکز کند...روی ادامه ی زندگی اش....تنها!

فصل سوم_کابوس





_وااای!نگاش کن!شدی همون کیتِ همیشگی!!!

کیت به چهره ی خندان میسی نگاه کرد و به رویش لبخند زد...

میسی دست کیت را فشرد و با مهربانی گفت:


romangram.com | @romangram_com