#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_80
حیف که خون آشام نیستی!وگر نه زیبا ترین خون آشام دنیا میشدی!!
ایان به کیت نزدیک شد و دستش را گرفت...کیت به خود آمد و دستش را از میان انگشت های سرد ایان بیرون کشید....خود را جمع و جور کرد و با قدم های محکم به 4خون آشام دیگر نزدیک شد....
با صدایی که به سختی لرزشش را کنترل میکرد گفت:
_من...من کیت هستم....از دیدنتون...خوشحالم!
ویکتوریا با احساس برتری که نسبت به کیت داشت به او نزدیک شد....دورش چرخی زد و رو به ایان گفت:
_اگه فیونا اینو ببینه خلاص شدن از شرش خیلی آسون میشه!
قلب کیت از شنیدن نام فیونا فرو ریخت...رو به ایان گفت:
_فیونا؟!!دوست دختر قب....
ایان میان حرف کیت با صدای بلندی گفت:
_اگه دهنتون باز نشه فیونا هیچی ازین ماجرا نمیفهمه!!!!!
جوزف که درتمام آن مدت به کیت خیره شده بود ودر افکار خود فرو رفته بود با وقار جلو آمد و دست کیت را در دست گرفت و بوسید...
_خوش آمدی دختر جوان!
romangram.com | @romangram_com