#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_75

کیت با فروتنی شانه هایش را بالا انداخت....

دختر زیبایی جلو آمد...با تانه گفت:

_چه متواضع!

کیت به موهای خرمایی رنگ و چشم های عسلی رنگ و آرایش غلیظ او نگاه کرد....

دخترک به نظر از خودراضی و متکبر می آمد...

صدای موسیقی بلند شد...همه ی رقصنده ها در مرکز سالن و رو به استیج دور هم جمع شدند.... دختر با لحنی متکبرانه گفت:

_خب...چرا معتلی؟!زود باش دیگه!هنرتو بهمون نشون بده!

پسر با ملایمت خاصی گفت:

_هی فیونا!او شاگرد جدیده نباید اینطوری معذبش کنی!!!

دخترک دست به سینه ایستاد و با غرور نگاهش را از کیت برگرداند....پسر به کیت نزدیک شد و گفت:

_کوچولو....نمیخوای امتحان ورودی بدی؟!!!

همه ی شاگردان خندیدند.....کیت اخم کرد و گفت:


romangram.com | @romangram_com