#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_45

کوین با لکنت زبان سعی میکرد دروغی تحویلش دهد:

_اممم....خوب...راستش....

کیت بدون تامل گفت:

_باز هم چشم مامان رو دور دیدی و خونه رو تبدیل کردی به کلوب؟!

کوین با چشمانی ملتمس به کیت خیره شد:

_قول میدم تا قبل از اومدن مامان همشو تمیز کنم،خواهش میکنم به مامان چیزی نگو.....

کیت چشمانش را چرخاند و نفس عمیقی کشید ...کوین با خوشحالی به او نزدیک شد و در آغوشش گرفت و گفت:

_کیت تو یه خواهر نمونه ای!!!!





ناگهان موهای نرم و لطیف کیت از روی گردنش کنار رفت،کوین با دیدن زخم گردنش با نگرانی گفت:

_کیت،چه بلایی سرت اومده؟!


romangram.com | @romangram_com