#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_44
با خود فکر کرد:
اگه منم تبدیل به خون آشام شده باشم چی؟!!!
چهره اش در هم رفت و زیر لب زمزمه کرد:
_ایانِ لعنتی!ازت متنفرم!!!
بعد از گرفتن دوش لباس پوشید و از اتاق بیرون رفت....طبقه ی پایین به طرز وحشتناکی بهم ریخته بود....صدای آواز خواندن کوین خانه را برداشته بود....
کیت با اخم به طرف آشپزخانه رفت....کوین با دیدن کیت به سرفه افتاد.....
کیت در حالی که به قوطی های خالی آب جو وته سیگار های روی میز نگاه میکرد فریاد کشید:
_میشه بگی اینجا چه خبره؟!
کوین میان سرفه هایش پرسید:
_تو کی اومدی خونه؟!
کیت دستش را به کمر زد و با صدای بلندی تکرار کرد:
_دیشب اینجا چه خبر بوده؟!
romangram.com | @romangram_com