#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_36

زبان کیت بند آمد:

_ت....تو.....از کجا میدونی؟؟؟؟

لبخند ایان پررنگ تر شد:

_اینم یکی از تردستی هامه کیت!!!مگه فراموش کردی؟!

کیت سرش را با نا امیدی تکان داد!نه،او ایان نبود،او روح غریبه ای بود در کالبد ایان...

چهره ی ایان درهم فرو رفت و مانند سنگ سخت و جدی زمزمه کرد:

_نه کیت!من خودمم!ایان!نگاه کن....

جلوتر رفت..

کیت با صدای گرفته ای گفت:

_جلوتر نیا.....ازت متنفرم!

ناگهان ایان از هم پاشید.....با صدای لرزان و مشوشی گفت:

_جدی؟!یعنی انقدر زود عشقمونو فراموش کردی کیت؟!


romangram.com | @romangram_com