#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_3
کِیت بطرف تلفن نیم خیز شد،ایان بازوی او را گرفت و گفت:
_بذار ایندفه من جواب میدم!
ایان به آرامی تلفن را برداشت:
_الو؟
کمی صبر کرد...
_چرا حرف نمیزنی؟
بازهم جوابی نشنید...
تلفن را قطع کرد و زیر لب دشنام داد...
هنوز از جایش تکان نخورده بود که بار دیگر تلفن به صدا درامد...
_لعنتی!
کِیت بطرف تلفن پرید و جواب داد:
_چیه؟!
romangram.com | @romangram_com