#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_22

جیک با لحن دلسوزانه ای گفت:

_عزیزم،فکر کنم صدام نمیرسید،خوبی؟

کیت نفس عمیقی کشید و گفت:

_هنوز زنده ام!

جیک با دلخوری گفت:

_هی!!!اینطوری حرف نزن!

کمی مکث کرد و گفت:

_برنامه ی امروزت چیه؟

کیت شانه بالا انداخت و گفت:

_نظافت،تمرین....همین!

جیک خندید و گفت:

_خوبه،پس نیم ساعت دیگه دم خونه منتظرم...


romangram.com | @romangram_com