#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_182
وقتی به قصر رسید از درختی که به ایوان اتاق ایان راه داشت بالا رفت و وارد اتاق ایان شد...هیچکس نبود....میخواست وارد قصر شود که صدای ایان رااز میان درختان شنید...
_اون سعی کرد منو بکشه!!!
صدای ماریا بگوش رسید:
_ولی نکشت!!!!تو اونو کشتی و با بی رحمی همونجا ولش کردی تا با بالا اومدن خورشید تبدیل به خاکستر شه!!اون یکی از اعضای خانوادمون بود ایان!!!!
جاستین برای دفاع از ایان فریاد زد:
_ولی اگه اون اینکارو نمیکرد خودش کشته میشد!!!!چرا نمیفهمی؟!!
مانوئلا فریاد زد:
_ساکت شو جاستین!!!!ماریا مادر همه ی خون آشام هاست و تصمیم گیری با اونه!!!
جاستین میدانست که با دخالت درآن ماجرا خودش هم درگیر میشد پس با وجود عصبانیت و خشمی که داشت سکوت کرد و کناری ایستاد.....
کیت با شنیدن آن صدا ها راهی که آمده بود را برگشت و بطرف صدا دوید...بدون فکرکردن خود را میان آن همه خون اشام رها کرد و فریاد زد:
_ایان..
کیت بطرف ایان دوید و او را درآغوش گرفت...
romangram.com | @romangram_com