#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_180
_چیه؟!!
کیت گفت:
_تو اونو کشتی!!!
ایان با اندوه گفت:
_اگه اینکارو نمیکردم اون تو رو ازم میگرفت!!!من نمیخوام همه چیزمو از دست بدم کیت!!!!
اشک های کیت بار دیگر سرازیر شد و با صدای بلند گفت:
_ایان تو....تو اونو کشتی!!!اون دوستمون بود!اون یبار مرده بود نیازی نبود دوباره....دوباره....
ایان میان حرفش گفت:
_کیت اون....اون بود که منو به این هیولای لعنتی تبدیل کرد...
کیت ناگهان سکوت کرد...حتی صدای نفس کشیدنش هم خاموش شد....ایان ادامه داد:
_اونشب....کیت اونشب فیونا بود که زندگیمونو نابود کرد!همه ی اون اتفاقات...همه ی اونا زیر سر فیونا بود!اون....اون منو کشت و به این تبدیل کرد!
و به خودش اشاره کرد......درد عمیقی در تک تک اعضای چهره اش نمایان شد....اندوه عظیمی که در نگاهش بود کیت را منقلب میکرد....اشک در چشمان سرخ رنگ ایان حلقه زد و چهره اش در هم رفت....کیت با ناباوری ایان را تماشا میکرد...طاقت آن غم را نداشت....نمیتوانست ایان را در آن حالت تحمل کند.....
romangram.com | @romangram_com