#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_18





میسی بارها و بارها درمورد ایان و جیک با کیت صحبت کرده بود...مدام به او یاد آوری میکرد که اگر ایان بازگردد همه چیز بهم میریزد و او نباید دروجود جیک ایان را جست و جو کند!!

ولی کیت به این حرف ها توجهی نمیکرد...تنها چیزی که برای او اهمیت داشت ایان بود!او فقط ایان را میخواست و جیک این خواسته را برآورده میکرد...

کیت به این موضوع که به جز جیک هیچکس دیگری نمیتواند جای ایان را بگیرد آنقدر اعتقاد پیدا کرده بود که اگر کسی در آن مورد حرفی میزد مثل این بود که به مقدسات او توهین میکند!

در مدرسه از همیشه بیشتر میدرخشید،آموزش هایش همه را دلگرم میکرد و گروه از برنده شدنش اطمینان کامل داشتند...

زندگی کیت دوباره به روال عادی و همیشگی خود بازگشته بود...دوباره نگرانی اش مدرسه و گروه بود و برادر کوچکترش...کوین بادخترها مشکل داشت،او هیچوقت نمیتوانست هیچ دختری را راضی نگه دارد...همیشه با یک دعوای بی دلیل و کوچک همه چیز را تمام میکرد و چند روز در خودش فرو میرفت و بعد از آن رابطه ای جدید شروع میشد و این سِیرِ بی تکامل همیشه ادامه داشت...این موضوع،کیت و مادرش را نگران میکرد....اطرافیان این موضوع رابرای یک آهنگساز،عادی و معمولی تلقی میکردند و نظرشان این بود:

یک آهنگساز و نوازنده ی موسیقی باید برای ترانه هایش موضوع داشته باشد!

ولی دل شکستگی و تنهایی اصلا موضوع خوبی نبود،حتی برای یک آهنگساز!

کوین پسر جالبی بود...از کودکی عاشق موسیقی و خواندن بود...اتاقش مملو از پوستر های بزرگ خوانندگان راک و پاپ و نوازندگان معروف بود...اتاقی بزرگ و پر از آلات موسیقی!

پدرش وقتی زنده بود اسم آن اتاق را اتاق موسیقی گذاشته بود این اسم حتی پس از مرگ پدرشان هم روی آن اتاق مانده بود...

کیت هرگز به اتاق او نمیرفت،تحمل آن شلختگی و درهم بودن را نداشت...


romangram.com | @romangram_com